چند روز گذشته ما

 

divider-165.gif 

چند روز ِ که بهم ریختم! حالم خوب نیست

ایران بودم رفتم دکتر یه سری دارو داد مصرف کردم،

بهتر بودم، تا یکی دو روز پیش دوباره گرفت، اونم چه جوووووور …

 واسه دکتر رفتن تنبلی میکنم،فعلا کجدار مریز باهاش می سازیم تا ببینیم بهتر میشیم یا نه.

این فسقلی هم که انگار اعصابش به اعصاب مامانش وصله،

میدید من بی حوصله ام ،اینقدر نق میزد، میزد که دیوانه ام میکرد ،میگفت: نه، تو حالت خوبه!

حالا هر چقدر واسش توضیح میدادم مامانم والا بلا خوب نیستم 

میگفت نه! بابایی هم نبود،کلا خیلی بد بود.

اما،اما یه تعطیلات به موقع ما رو نجات داد!

روز ملی سوئد ، پنجشنبه 6 ژوئن.

تو یکی از پارکهای گوتنبرگ هم جشن برگزار میشد،به دوستامون

 گفتیم و همه با هم رفتیم ، مامانی هم در نقش مادر گروه سالاد الویه درست کرد و

هر کی هم هر چی تو خونه داشت

 با خودش آورد ِ بود، به یاد 22 بهمن تو ایران و روز ملی خودمون(12 فروردین) کلی گفتیم و خندیدیم

و خوش گذروندیم ،

  

 

دیروز  هم که به قول سوئدیا روز ِ له شده بود (همون بین تعطیلی خودمون!!!) 

 امروز و فردا هم تعطیله، نتیجه این شده که ما داریم حال میکنیم 

 

فقط میمونه حال مامانی که بسی التماس دعا دارییییم