روزهایی که میگذرند

 

دیروز  بارون میاومد و تقریبا تمام مدت تو مهد بودیم

رابطه کسرا با بچه ها هم داره میره به سمت عیسی به کیش خود موسی به دین خود

من تاحدودی از این موضوع ناراحتم اما از دعوا و شاخ و شونه کشیدن بهتره و اصلا هم قصد ندارم

تو این موضوع دخالت کنم، به قول یکی از دوستان به وقتش 

روابط اجتماعیش هم خوب میشه!

اما ،اما ،کماکان مشکل ننشستن سر میز ،وقت ناهار به قوت خودش باقیه…

در مورد وبلاگ کسرا با مونیکا حرف زدم و گفتم که خاطراتشُ مینویسم ، البته به زبان شیرین مادری!

از روی عکسا یه سری توضیحات دادم که چی به چیه!

جالب این بود که خود مونیکا هم خاطرات دخترشُ زمانیکه نوزاد بوده مینوشت ِ یعنی

تقریبا حدود ۳۵سال پیش این زن خاطره نویسی میکرده! واسه من که خیلی جالب بود!

عکس بالای قالب کسرا رو به همه بچه ها نشون داد و کلی تعریف کرد!

 چند شب پیش با یکی از دوستام که مراکشیه و سوئد زندگی میکنه ولی الان بنا به دلایلی

رفته آلمان  ،حرف میزدم 

 میگفت دخترم زمانیکه سوئد بودیم کاملا بر اساس اصول و قوانین رفتار میکرد ِ

اما این یک سالی که اومدیم اینجا چون نظم زندگی خودم بهم ریخته اونم

کاملا عوض شده!

بهش گفتم تو الان شرایط پارسال همین موقع منُ داری!

زمانیکه ایران بودیم کسرا واسه خودش اتاق داشت کمد داشت!

بعد ناگهان اومدیم تو یه سوئیت ۴۰ متری با کمترین امکانات ، کاملا همه چی عوض شد

و زندگیمون واسه یه مدت چهارماهه نظم خودشُ از دست داد.

نادیا که معتقد بود کمتر از دوماه همه چی برمیگرده به حالت اول.

 باید تلاش کنم به مونیکا هم گفتم نظم گرفتن کسرا کار زمان بری ِ و اون کاملا موافق بود.

امروز متوجه شدم که کسرا نه تنها کوچکترین بچه مهد، بلکه

اولین بچه خارجی ِ که تو این سن وارد این مهد شده !

قبل از کسرا دختر بچه ایسلندی اومده که زیر سه سال بوده

و مسلما از طبقه پایین شروع کرده!

همه اینا رو نوشتم تا بگم کارم خیلی سخته اما خدایی دارم که از تمام سختیام بزرگتره.

به پیشنهاد من دیروز

به بچه ها یاد دادیم از یک تا بیست به فارسی بشمارن! وای که چه کار سختی بوووود، 

مگه میتونستن بگن هیجده! چهارده و شونزده هم مکافات بود.

دیگه دیدم اگه بگم ما مینویسیم مثلا پانزده میخونیم پونزده به عقلمون شک میکنن،

یا به تنبلیمون ایمان میارن!

چند وقت پیش قبل از مسافرت رفتنمون مونیکا یه سری از جملات کاربردی رو مثل بیا بریم،

دستاتُ بشور،وقت خوابه و… رو به فارسی سعی کرد یاد بگیره و روی یه کاغذ نوشت!

اعداد از یک تا بیست هم به لیست اضافه شد!

کار سختی بود اما خیلی خوش گذشت.

سوئدیا "ج" رو "ی "میخونن یعنی مثلا به جمشید میگم یَمشید!اصلا این حرف رو ندارن تو کلماتشون.

هر چی از انگلیسی بلدن!

حالا دیگه خودتون مکافات منُ حدس بزنید…

دیروز داشت واسه خودش با یه گیره فلزی تو مهد بازی میکرد دیدم دادش رفت هوا!

دستش  گیر کرده بود لای گیره ،خیلی بد! اونجا تونستم تا حدودی آرومش کنم

اما اومد خونه و چشمش به باباش که اوفتاد دیگه واویلااااااا

 مثلا باندپیچیش کردن دوتایی باهم!

 

 

داشتیم با هم برمیگشتیم خونه تو راه یه کرم پیدا کرد!

 زجر کش کرد کرم بیچاره رو فشارش میداد ، کله اش ُ گرفته بود میکرد زیر آب

گفتم مامان بذارش بریــــــــــــــــم فقط بریم…

 

 

قرار بود امروز با باباش بره مهد، که واسه ایشووووون یه جلسه فوری پیـــــــــــش اومد

و نتونستن بچه اشــــــــــــــونُ ببرن مهـــــــــــــــد (تمام اینا رو با حرص بخونید)

دوباره خودم بردمش،خوب بود!

فوق العاده که نه اما معمولی با همون مشکل همیشگی…

امروز یه کار جدید کردیم ، من واسشون اسماشون رو به فارسی مینوشتم!

نیست ما کلمات رو پیوسته مینویسیمخیلی خوششون اومده بود!

لوئیس میگفت مثل یه هنر ِ نوشتنتون!

آقا در دل ما قند و نبات بود که بهم میسابیدن!

اکثر زبونا حروف رو تک تک میذارن کنار هم میشه کلمه،اما کلمات فارسی رو سر هم مینویسیم

بین خودمون بمونه منم تازه به این موضوع دقت کردم!

این اسباب بازی خیلی جالب بود،مینشستی روش با جابه جا کردن اهرمش میتونستی زمینُ بکنی!

 

 

امروز کلی با لوئیس  خندیدیم.

 ازم در مورد معنی اسم من و کسرا پرسید،من واسش توضیح دادم!

لوئیس اسم اختصاریش (nick name)" لُ لُ "ست .

بعد خودش توضیح داد من یه دوست ایرانی داشتم زنگ زدم خونه اشون به مامانش گفتم من "لُ لُ" 

هستم میتونم با فریبا صحبت کنم!

دیدم مامانش داره هر هر میخنده!تعجب کردم وقتی از فریبا علت خنده مامانشُ

پرسیدم گفته ما تو فارسی به روح و کسی که میاد بچه ها رو میخوره میگیم" لولو".

بهم میگفت فک کن من روز اول میاومدم به کسرا میگفتم  "سلام من لولو "هستم!

 بچه از ترس فرار میکرد!

من دیگه مرده بودم از خنده بهش گفتم واسه همین من همیشه بهتون میگفتم لوئیس!

چون اصلا نمیتونستم بگم لو لو.

گفت آره متوجه شدم…

روز خوبی بودخدایا شکرت ،ممنونم که حواست بهمون هست