روزای زندگی

 

 

flowers-008.gif

 

 

سلام

یه سلام پاییزی با بهترین آرزوها در اولین روز هفته…

امیدوارم بهترینها رو خدا واستون رقم بزنه و در کمال سعادت هر جا که هستید روزگار بگذرونید

ما هم از دعای شما خوبیم الهی شکر.

کسرا هم کماکان مشغول زندگانیست، مشغول بزرگ شدن و شیطنت.

آخر هفته ای که گذشت متفاوت از همیشه بود.

جمعه شب که مهمون داشتیم دوتا از دوستای خوبم،مریم جون و آقا حمید.

شنبه هم بعد از مدتها رفتم یه مهمونی ،از اون مهمونیا که صاحبخونه رو اونقدر دوست داری

که گذر زمان رو حس نمیکنی راحت میشینی و لذت میبری،

حتی نگران بچه هم نیستی،

رفته بودیم خونه مهدخت جون،جاتـــــــــــــــــــــون خالی ،خیلی خوش گذشت

اصلا احساس نکردم رفتم خونه یه دوست،

من خواهر ندارم واسه همین نمیتونم حس کنم چجوری خونه خواهر آدم ؟ اما یه حسی بهم میگه

خونه خواهر هم باید همینجوری باشه

همینقدر راحت،همینقدر شیرین،همینقدر مهمونواز…

کسرا که با آرش سرگرم بود و من و مهدخت جون دل دادیم و گرفتیم ….

آرتا طرفدار استقلال ِ مثل من،смайлик

اینقدر مسخره بازی درآوردیم،اینقدر خندیدیم…

اگه بدونید با خودش چیا از ایران آورده بــــــــــــــود من که فقط میخندیم 

بعد تازه غصه میخورد واسه چیزایی که نیاورده…

اوضاعی بود!

مثلا این کلاهُ و پرچم استقلالُ آورده بود میگفت میخواستم شیپورمم بیارم مامانم نذاشته!

گفتم میخواستی بیاری اینجا کیو باهاش تشویق کنی؟!!!!

 

 

 

 

شنبه خیلی خوبی بود،مهدخت جونم حسابی زحمت کشیده بود،شهر ترولهاتن 

با یوتبری ۴۰ کیلومتر  فاصله داره در حالت عادی مجبور بودیم قطار بین شهری سوار شیم اما

بابایی ماشین گرفت و زدیم به جاده ،خیلی بهتر بود!

معطلی و سرما اصلا نداشتیم که بسی خوشبحالمون شد.

مسیر هم که واقعا قشنگ بود.

 

 

حالب بود که هنوز خیلی جاها سبز بود!خورشیدم که میتابید دیگه معرکه شده بود….

یکشنبه هم رفتیم دانشگاه بابایی،من رفتم جلسه تصنیف و پدر و پسر با هم بودن.

نمیدونم این چیه! اما این فسقلی کله اشُ میکرد توش داد میزد!

تمام دانشگاهُ گذاشته بود رو سرش

 

واسه ناهار هم با دوستای بابایی رفتیم یه رستوران ایرانی و جاتون خالی

بابایی کله پاچه خورد و من باقالی پلو با گردن!

البته کسرا تو رستوران خواب رفت منم رو تخت خوابوندمش و از غذام لذت بردم!

بیدار شد رفتیم واسش لباس زمستونی خریدم.

 

 

امروز صبحم لباسشُ پوشید و رفت به سلامت!

لباس سر همی مانندیه که  تمام بچه ها اینجا میپوشن واسه زمستون!

هم پوشیدنش راحت ِ هم خیلی گرمه…

 

 

  الانم نشسته روبه روی من داره آب میوه میخوره

                                                                             در کل خوبیم خدا رو شکر