یه تجربه دیگه

امروز از خواب بیدار شد حالش خوب بود.

صحبانه اشُ خورد نشست به تلویزیون نگاه کردن هر از گاهی

با دوچرخه دوری می زد، بازی میکرد ، طرفای ظهر رفتیم با هم خرید برگشتیم ناهار خورده و نخورده،

الانم داره تو وان آب بازی میکنه.

مادرم همیشه زندگی رو از من جلوتر میدیده ، زمانیکه می اومدم

کلی مغز تخمه مزمز همرام کرد ،کلی اسباب بازی واسه کسرا و گفت هر زمان دیدی داره گریه میکنه

میدی بهش ،اصلا مهم نیست بچه لوس بار بیاد اما خیلی بده بچه جیغ جیغ و عصبی

باشه،امروز هم از اونروزایی بود که مامانی اصلا حوصله بازی با کسرا رو نداشت

یکی از اسباب بازیاشُ بهش دادم که بازی کنه،

اسم  اسباب بازیش برج دلقک ِ ، خوشش اومد ازش

البته نیم ساعت بیشتر باهاش سرگرم نبود اما همین مدتم خوب بود

وقتی پیله میکنه فقط باید حواسش پرت کرد همین،دیگه خوبه.

اگه بهش بگی نکن،بدتر میکنه،نه فقط کسرا من فک میکنم همه بچه ها اینجورین

حالا کسرا یکم بیشتر…

من کلی مقاله و مطلب در مورد لجبازی و پرت کردن و زدن… خوندم اما فقط این جمله به دردم خورد

حواسشُ پرت کنید،خیلی ساده و راحت

خدایا ممنونم واسه همه چی