برگی از زندگی ما

 

               146.gif

 

از روزی که از ایران اومدیم زندگی درگیر یه جور تکرار ِ،

مثل همه روزا تو سوئد.

یه تکرار شیرین ، شاید واسه خیلیا

خسته کننده باشه اما قشنگه،من دوسش دارم

من هیچ زمان از زندگی مدرن توام با تجملات لذت نبردم،ساعتا کنار آب نشستن و به صدای

کلاغا گوش دادن خیلی واسم هیجان انگیز تر بود ِ.

طبیعت به من درس میداده همیشه ، بهم آرامش میداده،

امیدوارم کسرا هم از این زندگی خوشش بیاد و دوس داشته باشه

دوستی میگفت چه خوب که اجازه میدی کسرا همه جا دراز بکشه

من متوجه این موضوع شدم که کسرا زمانی که

یه جا دراز بکشه احساس امنیت میکنه ، احساس میکنه

اینجا ماله اونه و خیلی راحت میتونه اعتماد کنه

 

وااای از حیاطمون بگم اینقدر دوتایی از دیدنش

ذوق کردیم که خدا میدونه،

کلی خوشگل شده بود، سبز ، تمیز ….

 

 

واسش از ایران گواش خریدم کلی باهاشون حال میکنه

 

 

با اینکه کلی سی دی از ایران واسش آورده بودم که باهاشون سرگرم شه اما اصلا استقبال نکرد

پینوکیو و سیندرلای خودشُ بیشتردوست داشت!

البته یه فیلم انگلیسی دیگه هم به اسم ماشینها(cars) تازگیا به این لیست اضافه شده

که نتیجه اشُ ملاحظه میفرمایید!!!!

 

 

از امروز بگم که یک یکشنبه بی نظیر بود

دوستای گلم(مهدخت جون و خانواده عزیزش)مهمونمون بودم به صرف

جوجه کباب،که جاتون خالی آتیش روشن کردیم و بساطی داشتیم

آقا کسرا کلی کمک مامانیش داده،جارو کرده ،اتاقشُ مرتب کرده اووووووو

اگه بدونید سنگ تموم گذاشته بچه ام،البته فقط واسه نیم ساعت،بعد انگاری بمب تو خونه 

منفجر کرده ان

اما همون نیم ساعتم واسه ما غنیمت بود

 

 

کلی بهش خوش گذشت،احساس خیلی خوبی داشت

احساس اینکه اینجا هم کسایی هستن که

فارسی حرف میزنن واسش خوشایند بود و من خوشحال از این حسش.

 

 

بچه ام جا رو گرفته بود جا رو میکرد همه جا رو…

 

 

دیگه مگه میشه ما باشیم و دریاچه نباشه!

اما مرغابیون مهاجرت کردن رفتن!

 

 

موبایل عمو فریور افتاد تو آب یه آقای سوئدی مهربون آتیش روشن کرد و

تو این سرما پرید تو آب آوردش و سریع رفت کنار آتیش،دیگه خودتون

تصور کنید کسرا چقدر خوشحال شد از دیدن آتیش و…

 

 

همسایه مون یه دختر ناز سوئدیه که با دوست پسر کلمبیاییش زندگی میکنه

از ایران واسش سوهان آورده بودم ، امشب ظرفش پس آورد تعارف کردم بیاد بشینه دقیقا

یک ساعت و 10 دقیقه نشست کلی با هم گفتیم وخندیدیم

از ایران گفتم، از صنایع دستی تو خونه براش حرف زدم،

از مس و میناکاری و پته، عکسای عروسیمُ نشونش دادم،عکس خانوادگیمون و…

در کل روز خیلی خیلی خوبی بود، واقعا بهمون خوش گذشت 

کسرا هم در مجموع خوب بود

البته کسراست دیگه یه روز خوبه یه روز بد

تا من فردا شب بیام و بنویسم که کچلم کرد ِ ، پیرم کرد ِ،دیوانم کرد ِ …

خلاصه تا فردا شب.

ببخشید اگه اسمون ریسمون زیاد بافتم یه چند وقتی طول میکشه تا دوباره عادت کنم به نوشتن

                                                                دوستون دارم ،خدایا شکرت