چهارمین زادروز فندق کوچولو

                       

مهم این نیست که آدما چجوری حالتُ خوب میکنن و سعی میکنن لبخند رو لبت بذارن،

مهم اینه که از تمام اونچه که در اختیار دارن استفاده میکنن  واسه این کار!

و تو ممنون دار  ِ  ابر و باد و مه و خورشید و … میشی که این آدما رو سر راهت قرار داده.

و چقدر افسوس میخوری که کلمات با تمام قدرتی که دارن نمیتونن احساس سپاستُ منتقل کنن.

هر چقدر باهاشون بازی میکنم ، هر چقدر بالا پایینشون میکنن اما بازم  کم میارن تو این بازی احساس

خیلی خیلی کم…

ببخشید به بزرگی خودتون .

از راه دور دست تک تکتونُ به گرمی میفشارم و به خاطر این همه احساس محبت و لطف ازتون ممنونم.

از این همه دعاهای قشنگ و جملات زیبا ممنونم.

ممنونم که اینهمه بخشنده بودید که بهترین ها رو واسمون آرزو کرده بودید.

و در آخر به قول دوست عزیزی خدايا بضاعتم قدری است که نميدانم درحق عزيزانم که معرفت و

محبت بسيار دارندچه دعايی کنم اما ميدانم تو ازحالشان آگاهی،پس برايشان بهترين ها را مهيا ساز که خزانه

مهر تو هرگز تهی نميگردد.

انشالله  خداوند مهربونیاتونُ به خیر و سلامتی جبران کنه و بچه های عزیزتونُ واستون نگه داره و عاقبت بخیر باشن

 این هم جعبه ای که پر شد از یادداشتهای محبت آمیز شما عزیزان 

بعله ، شکر خدا پسر کوچولو  ِ بند انگشتی ما هم چهار ساله شد و پنجمین روز شمار زندگیشُ آغاز کرد.

اتشالله که از دعای شما عزیزان سلامت باشه و در مسیر درست.

واسه تولدش خیلی فک کردیم که چیکار کنیم که هم به خودش خوش بگذره و هم خیلی شلوغ پر سرو صدا نباشه .

تصمیم گرفتیم از تعارف کم کنیم و بر مبلغ افزاییم 

این شد که خیلی مختصر و ساده یه مهمونی شام گرفتیم با حضور 

عمو اردلان، مثل همیشه و یکی از دوستای مامانی و دوتا بچه های نازش.

و در عوض کلی اسباب بازی و جینگیل مینگیل واسش خریدیم که خیلی خوشحال شد.

وروجک اصلا نذاشت عمو اردلانش برسه تا چشمم به کادو ها افتاد شروع کرد به باز کردن .جالب بود که هیچ توجهی نمیکرد

چی واسش خریدیم فقط خوشحال بود که داره کادو باز میکنه

یکی یکی و با جیغ و داد و هورااااا!

کیکشُ  خودم درست کنمخجالت با یه سرچ اینترنتی و یکم خلاقیت و البته کمکهای

بی شائبه بابایی، بد نشده بود!