تولد داریییییییییییییییییم

این چند روز که از تولد کسرا میگذره حسابی سرمون شلوغ بود!

ماییم و یک ماه تابستون که دوس داریم همه جا بریم و همه کار بکنیم .تا چشم به هم بزنیم پاییز شده

 و بعد هم اون زمستون طولانیniniweblog.com

دیروز رفتیم تولد فربد عزیز .

پامونُ از اتوبوس گذاشتیم پایین آنچنان بارونی گرفت که میگفتی در آسمون بازشده و داره سیل میاد!!!niniweblog.com

کسرا، بچه ام تو کالسکه خواب رفته بود هراسون از خواب پرید و شروع کرد به جیغ زدن!

نمیدونم خونه کی بود رفتم زیر سقفش و زنگ زدم به نازلی که به داد ما برس.

بنده خدا شوهرش با چتر اومد جلومون ،کسرا خیــــــــــــــــــس آب بودniniweblog.com از خاله لباس گرفتم

واسش عوض کردم و رفت بازی niniweblog.com

یکم اولش غریبی کرد اما زود خوب شد،جمع پسرونه پسرونه بود!niniweblog.com  آتیشی سوزوندن این جماعت!!!!

  یه ترامبولین گذاشته بودن رو حیاط  که بچه ها باهاش سرگرم بودن niniweblog.com و مامانا هم

نشسته بودیم به چایی خوردن.niniweblog.com

خیلی ساده و بی تعارف و خودمونی خوش گذشت! میدونید ازاین جمعایی که آدم توش خودشه خیلی لذت میبرم!

نگران نیستی که حالا چی بگی ، چیکار کنی ، طرف خوشش بیاد، نیاد!؟!!

راحت….

کسرا ، فربد ، دوست فربد که من اسمشُ نمیدونمniniweblog.com

انشالله که دوستی این دوتا وروجک ادامه داشته باشهniniweblog.com

و اما بگم اندر احوالات شیرین زبونیای این وروجک چهار ساله ، کسرا اجازه نداره چوب بیاره تو خونه

امروز با یه چوب وایستاده جلو ِ من …

_ مامان من يه بار يه خواب خوب ديدم!

+ با اخم: چي؟

_ خواب دیدم با چوب اومده بودم تو خونه.

+عجــــــــــــــــب!!!!! چه خواب خوبي عزيزم….

قیافه من اینجوری بود اون لحظه قورتت بدم تموم شی؟ وروجک…

الهی !همه چیز را به تو میسپارم، 

به تو ایمان دارم.