یک قُلُپ (غلپ، قلوپ، غلوپ،…) زندگی

 

امروز بعد از مدتها واسه شام سه تایی رفتیم بیرون  !

به پیشنهاد مادر جانمانخندونک

قبلا از ترس بداخلاقی های جناب  کسرا خان حقیقتا جرات نمیکردیم بریم.

میگفتیم چه فایده؟!بریم ، پول بدیم، اعصابمونم خرد شه، خسته تر و بیحوصله تر برگردیم خونه؟! ولش کن…

اما امروز رفتیم!!! تصمیم گرفتیم هر زمان دیدیم داره غر میزنه و اذیت میکنه، خیلی مودبانه بیایم بیرون!

هیچی هم به کسرا نگفتیم که بخواد حالت تهدید پیدا کنه!

خیلی آروم و بیتفاوت رفتیم و نشستیم!

همه چی خیلی خوب پیش رفت! با اینکه سفارشمون خیلی دیر آماده شد، اما کسرا اصلا اذیت نکرد!

البته گه گاه میگفت گشنمه اما  بابایی خیلی آروم میگفت باید صبر کنیم عزیزم!

اونم قبول میکرد و مینشست!

قبلا اگه جایی میرفتیم مثلا نوشابه میخورد من ،هم خودمُ خیلی اذیت میکردم اما اونُ که حالا چرا

یه قلپ نوشابه میخوره!؟

اما الان کاملا بیتفاوتم،چون میدونم یه لیوان نوشابه آسیبش خیلی خیلی کمتر از مضطرب کردن بچه است!

یا یه دونه بستنی  اونقدرهام هولناک نیست که من به خاطرش هم خودمُ دیوانه کنم

هم بچه رو ناراحت  کنم!

خلاصه که رفتیم و خیلی ساده و آروم بهمون خوش گذشت 

 

 

 

 

قبلش با نادیا قرار داشتم (دوست مراکشیم) اول قرارُ گذاشتیم تو یه پارک که بچه ها هم بتونن بازی کنن

اما به خاطر یه بارون بیموقع پارکُ بیخیال شدیم ، مرکز شهر با هم قرار گذاشتیم.

منم از بردن کسرا منصرف شدم.

البته آخراش کسرا و بابایی به ما رسیدن و با هم یه دوری زدیم.

نادیا یه دختر داره به اسم لینا،

فارسی خوب میفهمه(به خاطر باباش)  اما چون مامانش باهاش انگلیسی حرف میزنه، ترجیح میده 

انگلیسی حرف بزنه!アメリカン のデコメ絵文字

 

دختره خیلی خوبیه، اما اصلا دوست خوبی واسه کسرا نمیتونه باشه!

نمیدونم یه جورایی اصلا با هم نمیسازن!

در واقع کاری به کار هم ندارن ، نمیتونن همدیگرو تحمل کنن! قبلا یه سری  اومده بودن خونه مون!

 من واقعا از بودن با  نادیا لذت میبرم،دختر خوب و صمیمیه!خیلی بی ادعا و بیتکلف!

کنارش خودمم، خوب یا بد!خوشحال یا ناراحت!

خانواده همسرش ایرانین!جلوش فارسی حرف میزنن که متوجه نشه فوق العاده زن باهوشیه! کلماتی که

نمیفهمه روحفظ میکنه میاد از من میپرسه معنیشونُ امروز میپرسید "مخابرات" یعنی چی؟ 

گفتم یه اداره است! پرسید میشه معنی خبر جابه جا کردنم بده!!!

مثلا فلانی مثل مخابراته!!!!! گفتم آره میشه استفاده کرد! خلاصه که کلی با هم میخندیم! 

امروز صبح از خواب بیدار نشده! دیدم داره با یه چی بازی میکنه! از بابایی میپرسم این چیه!؟

میگه دیشب واسه خودش با لگو یه تفنگ درست کرده!!!!

 

 

 

بعله…

خسته نباشی واقعا مادر جـــــــــــــــــــــااان،

این بچه تمام نبوغشُ در جهت خرابکاری به کار میگیره و من ُ پیر میکنه 

خدایا خودت نگهدارش باش花だよ。チューリップ のデコメ絵文字

میگم دقت کردین من اتفاقاتُ از شب به صبح تعریف کردم(اول رفتیم رستوران، قبلش …)