شروع روزگارمان در سوئد

 

 

totalgifs.com barrinhas gif gif l_dv01ab.gif

 

ساعت 6 صبح به وقت گتنبرگ ، خورشید طلوع نکرده اما الان یه دوساعتی هست

آسمان گرگ ومیش مونده .

مثلا بهاره،دما هم 10 درجه سانتیگراد البته بالای صفر خداروشکر!

 بنده هم تا اصلاع ثانوی لپ تاپ ُ غلاف کردم

خداروشکر گوشیمون هم به خاطر یه اشتباه(امیدوارم البته اشتباه باشه)مخابرات سوئد قطع کرده.

خلاصه دربست دراختیار فسقلی دوساله و ده ماه زندگمیون هستیم.

                                                                                                           xs03gif572

بعله دیگه هر اومدنی یه رفتنی داره هر سلامی یه خداحافظ داره

و به قول پدر بزرگ کسرا چقدر خداحافظی سخته… 

برگشتیم،از کرمان به تهرانُ باقطار اومدیم چون دفعه اول بود، راحت سوار شد و

اتفاقا تو مسیر هم اصلا اذیت

نکرد، دقت کردید نوشتم اتفاقا ؟آخه واقعا جای تعجب داشت! 

بگذریم،روز بعد هم تو پرواز چون بابایی بود خدارو شکر خیلی بهمون سخت نگذشت، اما خوب بهر

حال کسراست دیگه آدمُ از پا آویزون میکنه.

لابداگه الان عموش بود میگفت "مشکل از شماست جای بچه که اینجا نیست بچه رو باید ببری پارک و…"

از این ور دنیا ساعت 6 صبح چه گیری دادیم به فک و فامیل شوهر!

خلاصه که رسیدیم .

روز اول هنوز از راه نرسیده ،التماس خون بابامُ کردم میگم داغ ِ نخور ،هورت چایی رو کشیده بالا

دهن و لب و صورت ِ خودشُ سوزونده،یخ آوردم نمیذاره

بستنی آوردم نمیخوره(ببینید چقدر میسوخته که به بستنی گفته نه!!!!)

خلاصه روی مبل نشسته، زبونشُ اورده بیرون ،بابایی  آهنگ گیلکی که عاشقش واسش گذاشته ،

بدون شام،تو همون وضع خواب رفت ،خیلی خسته بود ، فک کنم 13 ساعتی خوابید.

صبح هم شال و کلاه کردیم و سه تایی رفتیم ،کسرا رو ببریم مهدکه

گفتن باید نامه ثبت نامش باشه و چون بابایی خیلی انسان نیکوکاریه نامه رو گذاشته دانشگاه که

بچه ها هر کدوم دوست داشتنش مشترک استفاده کنن!!!!

آخه آقای محترم آدم نامه ثبت نامه مهد بچه اش ُ میذاره دانشگاه؟؟

که چی؟

البته کاشف به عمل اومد و مشخص شد اون نامه کافی نبوده،

یه اشکال کوچیک(مرده این اشکالات کوچیک اینجام کلا کار آدمُ یه سال عقب میندازه)پیش اومده 

و اون اینکه آقای پدر علاوه بر نیکوکاری ،غیرتی هم هستن و

هیچگونه اطلاعات و مشخصاتی از مادر بچه که بنده باشم

ندادن!!!! بعد اونوقت چرااااا؟چون تو جزء هیچکدوم از اون گزینه ها نبودی!!!!

ینی چی؟چون شماره شهروندی نداری! جزء هیچ زیر مجموعه ایی نمیشدی،

نه شاغل نه درجستجوی کار نه در حال یادگیری زبان نه… نه…

بنابراین دولت محترم سوئد تشخیص دادن چون بنده دائما تو خونه هستم(این جمله محترمانه اش ِ)

اصلش اینه چون بنده هیچ هویت اجتماعی ندارم تا قبل از سه سالگی ثبت نامه بچه

در مهد ممنوع و خلاف قوانین ملی مذهبی سوئد است (به قول کسرا دست ُ هورااااااااااااااا)!!!!

نتیجه اخلاقی اجتماعی فرهنگی :تا دو ماهه دیگه ما همچنان در خدمتکوچولوی

دوساله و ده ماهه زندگیمان هستیم 

از برکات قانون محترم سوئد(هیچکی نیست بره بگه به شما چه؟خودم برم بگم؟)

پیش به سوی روزهای دونفره زندگیمان .

به قول بابایی روانشناسه چه برحق بوده…

اینم تنها عکسی که اخیرا ازش دارم همین الان رفتم گرفتم

داغ ِ داغ…

 

حوب بخوابی فرشته کوچولوی دوسالُ ده ماهه من…

                                                    خدایا بازم منم تنهای تنها هوامُ داشته باش