کسرا کوچولوی من

 

 

تا چشم به هم میزنیم هفته میرسه به آخر،شنبه ، یکشنبه و دوباره روز از نو روزی از نو.

این قافله عمر عجب میگذرد….

امیدوارم روزگارتون بر چرخ سلامتی و مراد بچرخه و ایام به کامتون باشه

ما هم خوبیم، شکر خدا

کسرا هم مشغول شیطنت و غر زدن و بزرگ شدن

مثل همیشه ،گاهی خوبه گاهی نه! اما همچنان با تمام قوا در حال پیر کردنه منهniniweblog.com

از این غر غرای همیشگی من که بگذریم یه سوال، فک میکنید این چیه؟ اون که رو دستگیره در آویزونه؟

بند حوله حمام؟؟؟؟!

نه ،حداقل از دید فسقلی سه سال و شش ماهه ما نه!

این دشمن ِ !

دشمن کی و چی ؟ من نمیدونم فقط میدونم که کسرا به این میگه دشمن.

اصلا و ابدا هم نمیتونم حدس بزنم که اصلا کلمه دشمن رو از کجا شنیده که بلده و اساسا

دشمن در ذهن کسرا به چی گفته میشه و به چه دلیل به این بندبی زبون میگه دشمن!!!

به من میگه مامان دشمنُ بگیر!!!!

 

 

همه جا هم یه دشمن همیشه همراهش ، خیلی از اوقات تو خیالاتش داره

با دشمن میجنگه ،گاهی با دشمن دست منُ میبنده

و گاهی با دشمن میره یه آدم بدُ میگیره و زندانی میکنه و…خلاصه با این دشمن عالمی داره.

 

  

چند شب پیش بابایی داشت زیر لب یه آهنگی زمزمه میکرد،آقازاده

خیلی شاکی تشریف آوردن میگن:آواز سوزناک نخون!!!!!

آخه مورچه تو این حرفای قلنبه سلنبه رو از کجا یادگرفتی؟؟؟؟

از زمانیکه فیلم های انیمیشنُ با دوبله فارسی میبینی خیلی خیلی فارسی حرف زدنش بهتر شده

و البته خیلی بیشتر از قبل با شخصیتای داستان همزاد پنداری میکنه.

جدیدا عاشق فیلم اسباب بازیها شده، روزی دوبار نیگاش میکنه!

 

کم کم باید برم دنبال کسرا

آخر هفته خوبی داشته باشید و لحظه هاتون لبریز محبت و صمیمیت